افتخارات وبلاگ
رتبه ششم جشنواره وبلاگ نويسي تبريز درسال1394
برگزيده جشنواره قراني بينات
وبلاگ برتر سال 1392 خراسان جنوبي
رتبه چهارم جشنواره وبلاگ نويسي اذربايجان سال 1391
و برگزيده جشنواره وبلاگ نويسي ديني خراسان در سال 1391
ومعلم نمونه سال 1401
قرآنی شدن به این است که ملت با قرآن آمیخته بشود، به قرآن عمل کند، معرفت قرآنی را به طور کامل به دست بیاورد. ما امروز در دنیای اسلام این را کم داریم. اسم اسلام همهجا هست، تفاخر به اسلام همه جا هست،ُ ادعای مسلمانی همه جا هست، آنچه ما به آن نیاز داریم، ان آمیخته شدن به معارف قرآن و به عمل قرآن است، که این مسلمانی واقعی است. ما میخواهیم که ملت ما قرآن را بتوانند درک کنند و از آن استفاده کنند. هدف از همهی این تشریفات و این مسابقهها و این وقت گذرانیها و این تشویقها و این زحمتهایی که آقایان میکشند، هدف این است که ملت ما با قرآن آشنا بشوند. ما دوریم از قرآن، ما دوریم از قرآن. اگر یک ملتی با معرفت قرآنی آشنا بشود، بسیاری از کارها برای او آسان خواهد شد. حرکت برای او آسان خواهد شد. شما ملاحظه کنید، همین مقداری که ملت ما درهای قرآن را به روی خود باز کرد، که این به برکت انقلاب شد، ببینید چه تحولی در ملت ما به وجود آمد. ببینید چه عظمت و چه عزتی ملت ما پیدا کرد، به همین مقدار اندک حرکتی که به سمت قرآن کردیم. قرآن این جور است اگر حرکت به سمت قرآن به شکل کاملی انجام بگیرد. آن وقت این ملت همان چیزی خواهد شد که قرآن کریم خبر داده است. تاریخ را مسلمانها عوض کردند به برکت قرآن.
الدرس الثالث . درس سوم
النملة فی الحدیقة : مورچه در باغ
هذه نملة . این یك مورچه است .
النملة فی الحدیقة . مورچه در باغ است .
تسأل النملة . مورچه می پرسد :
ماهذا ؟ هذا عجیب ؟ این چیست ؟ این عجیب است .
هذا عمود حتما . حتما یك ستون است .
النحلة : زنبور
لا ، هذا رجل . نه . این یك مرد است .
ماهذا؟ هل هذا لؤ لؤ ؟ این چیست ؟ آیا این یك مروارید است ؟
لا ، هذا عنب . نه . این انگوراست .
هذا سقف . نعم . هذا سقف . این سقف است . بله . این سقف است .
لا . لا . هذا ورق . نه . نه . این یك برگ است .
ما هذه ؟ هل هذه شجرة ؟ این چیست ؟آیا این درخت است ؟
لا ، هذه وردة . نه . این یك گل است .
وما هذه ؟ هذه فراشة . و این چیست ؟ این یك پروانه است .
ماهذا ؟ هذا واسع جدا . هل هذا بحر ؟ این چیست ؟ این بسیار وسیع است . آیا این دریا است ؟
لا . لا . هذه بركة صغیرة . نه . نه . این آبگیری كوچك است .
الدرس الرابع . درس چهارم
فی الحدیقة : در باغ
مهدی ووالده فی الحدیقة . مهدی و پدرش در باغند . (درباغ هستند)
.. جمیل جدا . بسیار زیباست .
هل تلك فاكهة ؟ آیا آن یك میوه است ؟
نعم .. ذلك رمان . ذلك تفاح و ذلك عنب . بله . آن انار است . آن سیب است . آن انگور است .
هل تلك مائدة ؟ آیا آن یك سفره است ؟
نعم . تلك مائدة . بله . آن یك سفره است .
و هل علی المائدة طعام ؟ و آیا روی سفره غذا ست ؟
نعم . ذلك طعام . ذلك لحم طیر . بله . آن غذاست . آن گوشت یك پرنده است .
وماذلك؟ وآن چیست ؟
ذلك اناء الماء . آن یك ظرف آب است .
وذلك نهر . وآن یك رودخانه است .
وماتلك ؟ تلك شجرة . و آن چیست ؟ آن یك درخت است .
الدرس الخامس . درس پنجم
من افضل ؟ چه كسی برتر است ؟
هذه غزالة . هی فی الغابة . این یك آهو است . او در جنگل است .
الغزالة : من افضل ؟ آهو : چه كسی برتر است ؟
الفیل : انا افضل . انا قوی و عظیم و لا شك . فیل : من برترم . من نیرومند و بزرگم وهیچ شكی نیست .
الغزالة : من هی ؟ هی جمیلة جدا . آهو . او كیست ؟ او بسیار زیباست .
الفراشة : انا فراشة . انا جمیلة . انا افضل . پروانه : من یك پروانه ام . من زیبایم . من برترم .
فی هذا الوقت : در این زمان
انا ملك الحیوانات . من پادشاه حیواناتم .
انا سلطان الغابة . انا افضل . من پادشاه جنگلم . من برترم .
الغزالة : من هو ؟ آهو . او كیست ؟
الفراشة : هو الاسد . هو ملك الغابة . پروانه : او شیر است . او پادشاه جنگل است .
الغزالة : من افضل ؟ هو .. أو هی .. ذلك أو تلك ؟ آهو : چه كسی برتر است ؟ او یا او .. آن یا آن ؟
الهد هد : الافضل صاحب الصفات الحسنة .هدهد : كسی برتر است كه دارای صفتهای خوب است .
الغزالة : رأی صحیح و كلام جمیل . آهو : نظری درست و سخنی زیباست .
الدرس الخامس : درس پنچم
أین الرّسالة : نامه کجاست؟
السید الجلیلی موظف . هو رجل غیر منظم .
آقای جلیلی کارمند است . اومردی نامرتب است .
فی یوم من الایام فقد رسالة مهمة للرئیس .
در روزی از روزها نامه مهم رئیس را گم کرد (نامه ای مهم برای رئیس)
این ... این الرسالة ...؟ کجاست .... نامه کجاست ...؟
فی المحفظة ....؟ در کیف ....؟
علی المنضدة ..... ؟ روی میز ....؟
فی غرفة السید الرحیمی و السید الابراهیمی
در اتاق آقای رحیمی و آقای ابراهیمی
هل رأیتما رسالة الرئیس ؟
آیا (شمادونفر) نامه رئیس را دیدید ؟
لا.... لا .... نه ..... نه ...
امس انتما اخذتما تلک الرسالة . .... حتما فی غرفتکما .
دیروز شما دونفر آن نامه را گرفتید ... حتما در اتاقتان است .
عند باب الغرفة نزدیک درب اتاق
هل رایتما رسالة الرئیس ؟
آیا (شما دونفر) نامه رئیس را دیدید ؟
لا .. لا ... انتَ نسیتَ .
نه ... نه ... تو فراموش کردی . (از یاد بردی )
ولکن انتما اخذتما تلک الرسالة .
ولی شما دونفر آن نامه را گرفتید . (برداشتید)
فی الغرفة الکبیرة
در اتاق بزرگ
أیها الاصدقاء ! هل رایتم رسالة الرئیس ؟
ای دوستان ! آیا نامه رئیس را دیدید ؟
لا .... لا ... نه .. نه
هل رایتنّ رسالة الرئیس ایتها السیدات ؟
ای خانم ها ! آیا نامه رئیس را دیدید ؟
هل نسیتَ مرة اخری ؟ آیادوباره فراموش کردی ؟ (یک بار دیگر فراموش کردی )
الهی ! این الرسالة ؟ خدای من ! نامه کجاست ؟
تعب کثیرا ثم رجع الی غرفته و جلس علی الکرسی .
بسیار خسته شد و به اتاقش بازگشت و روی صندلی نشست .
این .. این الرسالة ؟ کجاست ؟ نامه کجاست ؟
فجأة ناگهان
نظر ... فنظر .... نگاه کرد ... پس نگاه کرد ..
و صرخ متعجبا و با تعجب فریاد زد
ها! هذه هی الرسالظ . آهان . این همان نامه است .
الدرس الرابع : درس چهارم
الحریق .... آتش سوزی
خرجت الام من البیت . مادر ازخانه خارج شد .
وطلبت من سلمان و سمیة قراءة درسهما .
و از سلمان و سمیه خواست درسشان را بخوانند .
قرأ سلمان درسه حول احتراق الکحول و الملح .
سلمان درسش را درباره (پیرامون) آتش گرفتن الکل و نمک خواند .
فقصد اختبار الدرس بمساعدة سمیه .
پس تصمیم گرفت درس را با کمک سمیه آزمایش کند .
سلمان سمیه اختبار الکحول الملح الکبریت الحریق
سلمان / سمیه / آزمایش / الکل / نمک / کبریت / آتش سوزی
عندما رجعت الام ، حزنت کثیرا .
هنگامی که مادر بازگشت بسیار ناراحت شد...
و بعد ساعة و بعد از یک ساعت
وصل الاب أیضاً و نظر الی البیت المحروق ...
پدر هم رسید و به خانه سوخته نگاه کرد ..
فحزن کثیراً . پس بسیار ناراحت شد .
ثمّ نظر الی سلمان و سمیه .... نظر الیهما .... فقط .
سپس به سلمان و سمیه نگاه کرد ... به آن دو فقط نگاه کرد . (بچه ها این نگاه کردن ها بعضی وقت ها از صدتا حرف زشت بدتره . مگه نه؟
فی منتصف اللیل ... در نیمه شب ..
سلمان نائم . سلمان خوابیده است .
انتَ جاهل . انتَ غافل . تو نادانی . تو بی خبری .
لماذا لعبتَ بالکبریت ؟ چرا با کبریت بازی کردی ؟
هل ندمتَ ؟ آیا پشیمان شدی ؟
لماذا غفلتَ ؟ هل انتَ نادم ؟ چرا غفلت کردی ؟ آیا پشیمان هستی ؟
و سمیة نائمة . و سمیه خوابیده است <
انتِ غافلة . انتِ جاهلة . تو بی خبری . تو نادانی .
لماذا لعبتِ بالکبریت ؟ چرا با کبریت بازی کردی ؟
هل ندمتّ ؟ آیا پشیمان شدی ؟
لماذا غفلتِ ؟ هل انتِ نادمة ؟ چرا غفلت کردی ؟ آیا تو پشیمانی ؟
لماذا انتِ مضطربة ؟ چرا تو سرگردان و پریشانی ؟
هل انتِ .... ؟ آیا تو ...... ؟
لماذا انتَ مضطرب ؟ چرا تو سرگردان و پریشانی ؟
هل انتَ .... ؟ آیا تو ... ؟
فتح الاب عینه و نظر الیهما بحسرة .
پدر چشمش را باز کرد و با حسرت به آن دو نگاه کرد .
فتحت الام عینها و نظرت الیهما بحسرة .
مادر چشمش را باز کرد و با حسرت به آن دو نگاه کرد .
ندم سلمان ..... ندمت سمیة ...
سلمان پشیمان شد .... سمیة پشیمان شد ..
ولکن و اما
هل للندامة فائدة ؟ آیا پشیمانی فایده ای دارد ؟