افتخارات وبلاگ
رتبه ششم جشنواره وبلاگ نويسي تبريز درسال1394
برگزيده جشنواره قراني بينات
وبلاگ برتر سال 1392 خراسان جنوبي
رتبه چهارم جشنواره وبلاگ نويسي اذربايجان سال 1391
و برگزيده جشنواره وبلاگ نويسي ديني خراسان در سال 1391
ومعلم نمونه سال 1401
قرآنی شدن به این است که ملت با قرآن آمیخته بشود، به قرآن عمل کند، معرفت قرآنی را به طور کامل به دست بیاورد. ما امروز در دنیای اسلام این را کم داریم. اسم اسلام همهجا هست، تفاخر به اسلام همه جا هست،ُ ادعای مسلمانی همه جا هست، آنچه ما به آن نیاز داریم، ان آمیخته شدن به معارف قرآن و به عمل قرآن است، که این مسلمانی واقعی است. ما میخواهیم که ملت ما قرآن را بتوانند درک کنند و از آن استفاده کنند. هدف از همهی این تشریفات و این مسابقهها و این وقت گذرانیها و این تشویقها و این زحمتهایی که آقایان میکشند، هدف این است که ملت ما با قرآن آشنا بشوند. ما دوریم از قرآن، ما دوریم از قرآن. اگر یک ملتی با معرفت قرآنی آشنا بشود، بسیاری از کارها برای او آسان خواهد شد. حرکت برای او آسان خواهد شد. شما ملاحظه کنید، همین مقداری که ملت ما درهای قرآن را به روی خود باز کرد، که این به برکت انقلاب شد، ببینید چه تحولی در ملت ما به وجود آمد. ببینید چه عظمت و چه عزتی ملت ما پیدا کرد، به همین مقدار اندک حرکتی که به سمت قرآن کردیم. قرآن این جور است اگر حرکت به سمت قرآن به شکل کاملی انجام بگیرد. آن وقت این ملت همان چیزی خواهد شد که قرآن کریم خبر داده است. تاریخ را مسلمانها عوض کردند به برکت قرآن.
من اصلا نمی فهمم كه چرا باید قرآن به
عربی خوانده شود؟ بله خداوند متعال فرموده است كه قرآن را به عربی
فرستادیم تا در آن بیاندیشید اما آیا اگر قرآن را فارسی بخوانیم نمی توانیم
در آن بیاندیشیم؟
خواندن قرآن به زبان فارسی هم به این معنا كه انسان
ترجمه آن را بخواند نه تنها اشكال ندارد بلكه چه بسا در مواردی نیز ترجیح
دارد. اینكه انسان معنای آیات قرآن را بخوبی درک كند تا بتواند هر چه بهتر و
بیشتر از آن برای بهتر زیستن بهره گیرد بسیار شایسته و ارزشمند است.
اصولا
هدف اساسی نزول آیات برای همین است و اگر به قرائت قرآن نیز تاكید شده
برای رسیدن به فهم آیات قرآن و به كار گیری آن در زندگی است. قرآن برای آن
نازل نشده كه در كنج خانه ها گذاشته شده یا صرفا از رو خوانده شود. بلكه
قرآن كتاب هدایت و برنامه زندگی سالم و خوشبخت است و این هدف زمانی محقق می
شود كه انسان معنا و حتی تفسیر آیات را درك نماید.
بنابر این خواندن آن به همان لفظ عربی كه نازل شده مانع از خواندن ترجمه آن و فهم و تدبر در آیات آن نیست.
حتی
برخی گفته اند كه برای فهم بهتر آیات بهتر است كه انسان زبان عربی و یا
قواعد آن را یاد گیرد. در هر حال این آیات به زبان عربی نازل شده و خداوند
فرموده است برای تدبر در آیات آن را به زبان عربی نازل كردیم.(یوسف /آیه2)
اینكه توصیه به قرائت الفاظ قرآن به صورتی عربی شده می تواند دلائل مختلفی داشته باشد.
دلایل و امتیاز تلاوت قرآن به زبان عربی
اصرار بر تلاوت قرآن به زبان عربى، دلایل و حكمتهاى گوناگونى دارد؛ از جمله:
1. ایجاد زبانى مشترك در میان همه پیروان و فراهم سازى نوعى وحدت و پیوند جهانى، باعث تأكید بر قرائت و حفظ زبان عربى شده است.
2. روح و محتواى هر پیام و سخنى، در قالب زبان خاص خود، عمیقتر درك مىگردد
تا زمانى كه به زبانهاى دیگر برگردانده شود و قرآن - كه داراى مضامین
بسیار بلند و عالى هرگز قابل ترجمه دقیق و كامل به هیچ زبانى نیست.
همه
ترجمههاى قرآن، براى رسیدن به معارف بلند و درك زیبایى متن اصلى نارسا
است. كافى است اندكى در مباحث مربوط به زبانشناسى، فن ترجمه و تئورىهاى
مربوط به آن مطالعه كنید؛ آن گاه خواهید یافت كه فرق بین قرآن و
ترجمههایش، همان فرق بین كتاب الهى و بشرى است.
3. قرآن
علاوه بر محتواى مطالب، از لطافت ویژه و نكات ادبى برخوردار است كه خود،
بخشى از اعجاز قرآن است و در قالب هیچ ترجمهاى بیان شدنى نیست. براى آگاهى
بیشتر ر.ك: مجله بینات و مجله مترجم (ویژه نامه قرآن).
4. تشویق و ترغیب بر استفاده از همان الفاظى كه جبرئیل بر پیامبر اكرمصلى
الله علیه وآله نازل فرموده، یكى از شیوههاى حفظ قرآن از تحریف است.
وقتى
مطلبى نزد همگان با یك قرائت معیّن ثابت شود، تحریف آن مشخص خواهد شد و
لذا در تاریخ اسلام، وقایعى نقل شده كه مسلمین حتى نسبت به جابه جایى یا
حذف یك «واو»، حساسیت نشان دادهاند. بنا بر آنچه گفته شد، تلاش و همت ما،
باید بر آن باشد كه تلاوت قرآن را به زبان عربى پیگیرى كنیم و هر چه بیشتر
با ترجمه آن آشنا شویم. حتى اگر كمتر بخوانیم؛ اما با توجّه به معنا و
ترجمه تلاوت كنیم، بهره ما بیشتر خواهد بود و رفته رفته تسلّط ما بیشتر
خواهد شد.
زبان عربی بنا به آنچه در روایات آمده است برترین و بهترین
زبانها است، و همین که زبان وحی خداوند است و تنها کتاب معجز الهی که الفاظ
آن دارای اعجاز است، به این زبان نازل شده در برتر بودن آن کافی است، حتی
بنا به آنچه در روایتی آمده است وحی از جانب خداوند برای تمامی انبیاء به
زبان عربی نازل می شود و برای پیامبران به زبان قومشان ترجمه می شود. (بحار
11 و 42) در روایت مشابهی آمده است: خداوند نازل نکرد کتابی و نه وحیی را
مگر به زبان عربی و در گوش انبیا به زبان قوم آنان قرار می گرفت ولی در گوش
پیامبر به زبان عربی قرار می گرفت.
سوره ابراهیم در مکه نازل شده و مکی است.
توضیحات این سوره ۵۲ آیه دارد و پس از سورۀ نوح در مکّه نازل شده است، البته آیههای ۲۸ و ۲۹ آن در مورد کشتهشدگان بدر است و در مدینه نازل شده است. در این سوره مطالبی درباره رسالت انبیا و موعظهها و بشارتها و دعاهای ابراهیم مطرح شده است. این سوره به دلیل بیان مطالبی درباره ابراهیم سوره ابراهیم نامیده شده و مانند سورههای قبلش یونس، هود، یوسف با ”الر“ آغاز شده است. اولین آیه این سورهها درباره اوصاف قرآن است. (محسن قرائتی)
سوره ابراهیم چهاردهمین سوره قرآن مجید در ترتیب تلاوت سورهها و هفتادودومین سوره در ترتیب نزول مشهور است1. این سوره به مناسبت ذکر نام ابراهیم در ضمن دعاهای ایشان (آیات 22-27) به این نام خوانده شده است2 و در روایات فضائلالسور و نیز اقوال مفسران و علمای علوم قرآنی تنها بدین نام معروف است3؛ این سوره در پایان جزء سیزدهم از اجزای سیگانه قرآن قرار گرفته است.
سوره ابراهیم دارای هفت واحد موضوعی(رکوع)، 52 آیه در مصحف رایج بنابر عدد کوفی و در شمارشهای دیگر 51، 54 و 55 آیه، 831 کلمه4 و 3هزار و 434 حرف5 است. این سوره به اجماع علوم قرآنی در مکه نازل شده به جز در آیه 28 و 29 که در مدینه و در شأن مشرکان کشتهشده در جنگ بدر نازل شده است6.
سوره ابراهیمکه پس از سوره رعد و قبل از سوره حجر قرار گرفته است، دارای مشابهتها و همبستگیهای مشهوری با سوره حجر است که در دیدگاه زوجیت سورهها زوج سوره ابراهیم میباشد؛ از جمله این همبستگیها میتوان به این موارد اشاره کرد:
- پایان سوره ابراهیم با وصف قرآن و آغاز سوره حجر با همین وصف7.
- در هر دو سوره به اصل رسالت الهی و مخالفت کافران با آن و تحقق و ثبوت سنت الهی در اقوام گذشته پرداخته شده است8، با این تفاوت که در سوره حجر بیان مصداق و تفصیل بیشتری دارد.
- در هر دو سوره، از ابراهیم در چندین آیه یاد شده است9.
- در سوره ابراهیم که به اغوا و اغرای شیطان اشاره شده است10 سوره حجر به ریشهیابی و پیجویی زمینه و سبب آن پرداخته و در اینباره بیانی تفصیلگونه دارد11.
سوره ابراهیم جزء پنج سوره الراءات (سورههایی که با الر آغاز میشوند) یعنی یونس، هود، یوسف، ابراهیمو حجر است و در ترتیب مصحف رایج و ترتیب تلاوت پشت سرهم آمدهاند جز اینکه سوره رعد که با المر آغاز میشود بعد از یوسفو قبل از ابراهیمدر میان آنها قرار گرفته است13. سیوطی به نقل از برخی علمای گذشته "الراءات" را بساتینالقرآن نامیده است14؛ همچنین این سوره در دستهبندی الهام گرفته از روایت نبوی که قرآن مجید به چهار قسم "سبعطوال، مثانی، مئین و مفصل "تقسیم میشود، در شمار سورههای مثانی محسوب شده است15.
"رسالت" رسولان الهی، محور موضوعی سوره ابراهیم است16: که در حجم قابلتوجهی از سوره بدون مشخصکردن پیامبری خاص گفتوگوها و رویارویی
(علوی، سید محمد)
در آیات ۳۷ تا ۴۲ این سوره، از دعوت ودعای قهرمان توحید، ابراهیم بتشکن و گوشههایی از زندگانی او یاد میکند و در آیات دیگر، مطالبی از رسالت و توحید و توصیف آخرت بیان شده است در این سوره اشارهای هم به سرگذشت اقوام بنی اسرائیل و عاد و ثمود دارد و سرنوشت شوم تکذیب کنندگان را یادآوری میکند.
سوره ی ابراهیم
|
حضرت هود(ع) اولین پیامبر پس از نوح(ع) است. خداوند در قرآن، او را فردى تلاش گر، در راستاى دعوت به حقّ و مبارزه علیه بتپرستى معرفی می كند. قوم او، به نام «عاد» معروفند. آن ها از انسان هاى ما قبل تاریخ و عرب بودند. در جزیرة العرب زندگى می كردند. در تاریخ و تورات موجود، از زندگى آنان مطلبی قابل اعتماد، ثبت نشده است. در قرآن آن چه آمده، این است؛ ... نام قوم «عاد» است. گاهى آن ها را «عاد نخستین» نامیده است. زیرا قوم دومی هم به نام «عاد» وجود داشتهاند كه، پس از قوم نوح، در «احقاف» واقع در جزیرة العرب سكونت داشتهاند.
قوم هود به لحاظ نیروى بدنى، كم نظیر بودهاند. افرادى مترقّى، داراى ساختمان هاى مجلّل، زمین هاى حاصل خیز و نخلستان هاى قابل توجّه بودند. خداوند می فرماید: ... آیا ندیدى كه پروردگارت با قوم عاد و با شهر با عظمت «اِرَم» كه همانندش در شهرها آفریده نشده بود، چه كرد؟
خداوند، حضرت هود(ع) را براى هدایت آن ها فرستاد. حضرت هود(ع) گفت: ... خدا را بپرستید. معبودى جز او نیست. شما فقط تهمت می زنید و بت ها را شریك او می خوانید. اى قوم من، من از شما براى این (رسالت) پاداشى نمی طلبم. پاداش من تنها بر كسى است كه مرا آفریده است. آیا نمی فهمید؟!. اى قوم من، از پرودگارتان طلب آمرزش كنید و به سوى او باز گردید تا باران را پى در پى بر شما بفرستد و نیرویى بر نیرویتان بیفزاید و گنه كارانه، از حقّ روى برنتابید
آنان به هود گفتند: تو می خواهى، ما را از عبادت بت ها باز دارى، در حالى كه پدران و اجداد ما بدان وابسته بودند. تو هیچ دلیلى بر اثبات ادّعاى خودت براى ما نیاوردهاى. ما هرگز با سخنان تو، خدایانمان را ترك نمی گوییم و به تو ایمان نمی آوریم. ما معتقدیم كه بعضى از خدایان ما به تو غضب كردهاند، و تو را گرفتار یك نوع بیمارى روانى ساختهاند كه این سخنان را بر زبان می رانى و ادّعاى پیامبرى می كنى.
هود گفت: اى مردم، چرا تقوا پیشه نمی كنید؟. من از جانب خدا، پیامبرى امین هستم. شما سابقه زندگى مرا می دانید. من هیچ گاه راه خلاف نرفتهام و هرگز دروغ نگفتهام. از خدا بترسید و سخن مرا بپذیرید. من از شما مزدى نمی خواهم. مزد من فقط با خداست.
از كارهاى ناروا و بى منطق دست بردارید.
• این قصرهاى مجلّلى كه به امید جاودان ماندن می سازید، چه معنایى دارد؟.
•این بى رحمی ها و ستمگرىهایى كه در زندگى شما حاكم است، چه فایدهاى دارد؟.
•این ساختمان هاى بى فایدهاى كه بر فراز تپّهها می سازید و می خواهید كه براى مردم، قدرت نمایى و تفاخر كنید، چیست؟.
اى مردم، از خشم خدا بپرهیزید. خداوندى كه شما را از این همه نعمت، برخوردار فرموده است. خداوندى كه هم سرمایههاى مادى فراوان و هم نیروهاى انسانى كارآمد، به شما بخشیده است. باغ هاى سبز و خرم و نهرهاى پر آب به شما عطا كرده است. من از آن می ترسم كه خداوند، شما را به عذابى دردناك گرفتار سازد و طومار زندگى شما را از روى زمین برچیند.
قوم هود گفتند: اى هود، اگر خدا می خواست پیامبرى را، به سوى ما بفرستد، فرشتهاى می فرستاد تا پیام او را به ما برساند. ما هرگز دعوت تو را قبول نخواهیم كرد. تو هم آن عذابى را كه همواره ما را از آن می ترسانى، بیاور. ما را از عذاب خداى تو ترسى نیست.
سرانجام، لجاجت قوم هود غضب الهى را به همراه داشت. قوم عاد با خشكسالى سختى مواجه شدند. آن ها پیوسته منتظر باران بودند. روزى براى نخستین بار، ابرى را مشاهده نمودند. خوشحال شده و به یكدیگر می گفتند كه این ابر، باران دارد. ولی حضرت هود(ع) فرمود: ... خیر، این ابر، همان عذابى است كه خودتان خواسته بودید.
باد سردى و شدید، وزیدن گرفت. طوفانى بر پا شد. شن ها را بر سر و صورت قوم عاد می پاشید. مردم به درون خانههاى محكمی كه ساخته بودند، پناه بردند. طوفان، شدیدتر از آن بود كه می پنداشتند. درخت ها از ریشه در می آمد. افراد را از جا می كند. کافران را به هوا می برد و بر زمین می كوبید. ساختمان ها را ویران و همه چیز را درهم می كوبید. غوغایى بر پا شد. همه چیز درهم ریخت. هیچ كس نمی دانست كه باید چه بكند.هفت شبانه روز پی در پى، باد وزید. طومار زندگى، قوم گمراه درهم پیچیده شد. در آن احوال، حضرت هود(ع) و مؤمنان در شكاف كوهى به سر می بردند. در آن جا از طوفان، خبرى نبود. نسیمی آرام می وزید. آنان، سرنوشت قوم را تماشا می كردند. بعد از آن، طوفان آرام شد. اوضاع، به حالت عادى بازگشت. از آن مردم، جز قطعات استخوان و خانههاى خالى شان چیزى به جا نماند.
چرا قوم هود، به عذاب گرفتار شدند؟
چون گناهانی انجام دادند که مستحق عذاب شدند، آن گناه ها عبارت است از
1.شرك و بندگى غیر خدا
قوم هود، از پذیرش دعوت حقّ سرباز زدند و همواره به دنبال بندگى غیر خدا بودند. حضرت هود(ع) می باید، به آن ها تفهیم کند كه همه عبادت ها، باید متوجّه پیشگاه خدا شود و هیچ گاه بتپرستی نکنند. زیرا تنها اوست كه سلطنتش دائمی و ارادهاش نافذ است. به هر نحوى كه بخواهد، امور را می گرداند. باید تنها از خدا درخواست نمود و یارى جست. دست نیاز به جانب او بلند كرد.
2.انكار آیات الهى و نافرمانى از اوامر پیامبران
با ظهور پیامبران و دعوت امت ها به یكتاپرستى، اغلب آنان، آیات خداوند را انكار نمودند. به دعوت پیامبران الهى اعتنایى نكردند. قوم هود هم این چنین بودند. قرآن در این باره می فرماید: ... قوم عاد، آیات پروردگارشان را انكار كردند. پیامبران را معصیت نمودند. از فرمان هر ستمگر حقّ ستیزى، پیروى كردند
3.زدن اتهامات ناروا به حضرت هود(ع)
همیشه، پیامبران با اتهامات بىاساس امّتهایشان مواجه بوده اند. مردم فرستادگان خداوند را تكذیب می كردند و دعوتشان را نمی پذیرفتند. حضرت هود(ع) هم با امّتى لجوج، روبرو بوده است. اشراف كافر قوم عاد به او گفتند: ... ما تو را در نادانى می بینیم و مسلّماً تو را از دروغگویان می دانیم.
غدیر واقعه و ماجرایی است که که از تاریخ عبور کرده و در همه زمان ها جاری و حاضر است. استاد محمدرضا حکیمی درباره غدیر می گوید: «حماسه غدیر، چونان مشعلی جاودان سوز، در ذهن ها و زمان ها و عصر ها و نسل ها همیشه زنده است، و جوهر سیال آن در کالبد جامعه ها همیشه جاری است. گفت و گو و تأکید بر مسئله غدیر، و تجدید بحث در این باره، چیزی نیست جز تاکید براحقاق حق، و نشر عدالت، و مبارزه با ستم و جهل. این است که مسئله غدیر، مسئله انسان است، و فریاد غدیر فریاد انسان. و این حقیقت، زنده است، و دفاع و یاد آوری آن وظیفه است، تا روزی که زندگی باشد و انسان و روز»
این جمله زیبا و درخواست زیبای جرج جرداق را شنیده اید که می گوید: " ای دنیا! چه می شد که همه توان خود را گرد می آوردی و در هر روزگاری «علی» ای با آن قلب و زبان و امتازاتش عنایت می کردی! "
قسمت اول پرونده: غدیر از نگاه محققان و مورخان
لطفا برای خواندن هر مطلب روی آیکون(تصویر) آن کلیک کنید.
قسمت دوم پرونده: این متن را حتما بخوانید
جرج جرداق، نویسنده، شاعر و نمایشنامه نویس مسیحی لبنانی است که پدر و مادرش به حضرت على (ع) بسیار ارادت داشتند و بر سردر خانه خود، سنگى را نصب کرده بودند که روى آن جمله لا فتى الا على، لا سیف الا ذوالفقار حک شده بود. جرج جرداق در وصف حضرت علی(ع) می گوید: "ای روزگار کاش می توانستی همه قدرت هایت را، و ای طبیعت، کاش می توانستی همه استعدادهایت را در خلق یک انسان بزرگ، نبوغ بزرگ و قهرمان بزرگ جمع می کردی و یک بار دیگر به جهان ما یک علی دیگر می دادی". او با نوشتن کتابی درباره امام علی (ع) بین شیعیان شناخته شد. کتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیه» مشهورترین کتاب اوست که در ۵ جلد با عناوین «علی و حقوق بشر» ، «علی و انقلاب فرانسه» ، «علی و سقراط» ، «علی و دوران زندگانی اش» و «علی و قومیت عربی» به زبان فارسی منتشر شده است.
جرداق این کتاب را در آغاز چاپ، همراه نامه ای به آیت الله بروجردی، مرجع بزرگ شیعیان تقدیم کرده است. متن زیر از کتاب «امام علی صدای عدالت انسانی» انتخاب شده که در آن به توصیف شخصیت و بزرگی حضرت علی (که درود خدا بر او باد) برای وجدان های بیدار انسانی پرداخته است.
چرا گوش شنوا به دنیایت نمی سپاری...
هرکس را که به اندازه ای از وجدان و بیداردلی بهره مند است می توان انسان نامید.
چرا گوش شنوا به دنیایت نمی سپاری تا از پدیده بزرگی آگاهت سازد که دنیا از افرادی چون او در بین نسل ها به ندرت سخن می گوید؟
چرا
گوش دل و خرد به دنیایت نمی دهی که در ژرفای وجودت خبر از مردی آورده که
داستان دریا دلی او را در وجدان خود دارد؟ دریادلی که چنان اوج گرفت که
دنیا برایش خوار شد و زندگی کم ارزش؛ و پسران، خویشان؛ مال، قدرت و دیدن
طلوع و غروب خورشید در دیده اش بی اهمیت شده است.
چرا از دنیا درباره
اندیشه ای نپرسیده ای که برای انسان، روشی در حکمت به بار آورده است که از
بهترین روش های روزگاران و از نتایج ارزشمند آنهاست؟ پیشینیان آن را به
یادگار نهادند و فرزندان و نوادگان آن را به ارث بردند و گرد آن حلقه زدند.
آیا
خرد نیرومندی را می شناسی که از ده قرن و اندی پیش، این حقیقت بزرگ
اجتماعی را بنیان نهاد و بر پندارهایی که هزاران ریشه دارد، خط بطلان کشید و
اعلام کرد:« هیچ نیازمندی گرسنه نمی ماند مگر به خاطر آن چه برخورداری از
آن بهره مند شده است.» و برای تثبیت این حقیقت چنین افزود:« هیچ گاه نعمتی
انباشته ندیدم، جز آنکه در کنارش حق از دست رفته بود.»
او به یکی از
کارگزاران خود درباره احتکار، این بن مایه ی زیان اجتماعی چنین نوشت:«
احتکار برای توده حاکمان راهی زیانمند و عملی ناشایست است؛ از احتکار پیش
گیری کن.»
آیا بزرگی را می شناسی...
آیا بزرگی را می شناسی که خرد کارای او از قرن ده و اندی پیش، او را بر
کشف راز درست انسانیت راهنمایی کند و با انسان ها پیوند ژرف داشته باشد؛ در
حالی که حاکمان روزگار و پادشاهان زمانش جز در فضایی که انسان ها نردبان و
ابزارشان باشند، برایشان ارزشی قائل نبودند؟
اگر رافائل یک زن کشاورز
ایتالیایی را برای ترسیم تصویر مریم عذرا مادر مسیح برگزید تا هر آن چه را
از مفهوم کرامت انسانی دوست داشت و در اراده اش بود، در آن چهره بنمایاند و
تولستوی، ولتر و گوته در دستاوردهای فکری و اجتماعی خود، روح آن چه را
رافائل در این چهره پردازی اش نهاده بود، به کار گرفتند. این بزرگ مرد،
صدها سال پیش، از آن پیشی گرفته است؛ با همه تفاوت هایی که روزگار سخت او
با شرایط مساعد اینان، و جامعه بسته او با جامعه های باز آنان داشت. او با
پادشاهان، امیران، والیان و ثروتمندانی که راه ملت های ستمدیده و خوار شده
را با بیهوده گرایی سد کرده بودند در ستیز بود.
با سوگند می گفت:« سوگند
به خدا حق ستم دیده را از ستمگرش خواهم گرفت و ستم گر را افسار زده به
جاده حق خواهم کشید، گرچه آن را خوش نداشته باشد.» آنگاه فریاد نجات بخشی
را که گویای معرفت و آگاهی به حقیقت افشاگری افسار گسیخته و غرق در پوچی و
نیز واقعیت ملت گرسنه و بدبخت است، بر سر امیران هوس باز می کشید و با
گزیده گویی که گویا فریاد تقدیر بود، می گفت: «زیردستانتان بالا دست و
بالادستانتان زیردست خواهد شد و از این سخن هدفی جز اشاره صریح به محرومیت
توده های مردم از نعمت ها و شیطان های شرارت و دیو های ستم و نیرنگی که در
زیر لباس تیول داران، حاکمان و احتکارگران پنهان بودند نداشت.»
آیا درباره حاکمی پرسیده ای...
آیا درباره حاکمی پرسیده ای که خودش را از خوردن نان برحذر می داشت، از
بیم اینکه در جاهای بسیاری شهروندانی بودند که شکم سیر نبودند، یا از
پوشیدن لباس نرم دوری می گزید چون در بین ملت کسانی بودند که لباس زمخت می
پوشیدند و از گرد آوردن درهمی پرهیز می کرد چون در بین مردم فقر و نیازمندی
وجود داشت؛ و آن گاه برادش را به خاطر بی تحمل رنجی در پی به دست آوردن
دیناری از مال مردم بود، مورد مواخذه قرار می داد و یاران و پیروان و
والیانش را به خاطر آنکه قرص نانی از سفره ثروتمندی می خوردند، مورد
بازخواست قرار می داد. زیرا احتمال داشت که آن قرص نان رشوه باشد؛ و آن ها
را تهدید می کرد و می ترساند و به یکی از زمامدارانش پیغام می فرستاد که به
خدا سوگند خورده است که اگر وی به مال مردم به مقدار اندک یا زیاد خیانت
ورزیده باشد، چنان بر او سخت خواهد گرفت که او را کم بهره ، سنگین بار و
ناتوان سازد.
او زمامدار دیگر را با این عبارت های زیبا، کوتاه و گویا
مورد خطاب قرار می داد:« به من خبر رسیده است که زمین زیر پایت را لخت کردی
و هر چه زیر پایت بود گرفته و خورده ای، اکنون گزارش حسابت را به من
بفرست.» و فردی را که به حساب مستضعفان در پی ثروتمند شدن و رشوه گرفتن
بود، می گوید: «از خدا پروا کن و اموال آن مردم را به خودشان باز گردان.
اگر چنین نکنی و خداوند مرا بر تو مسلط سازد، درباره تو به درگاه الهی عذر
خواهم داشت و با این شمشیرم که هر کسی را که با آن زده ام وارد جهنم شده
است، تو را خواهم زد.»
آیا بین مردم فرمانروایی را می شناسی...
آیا بین مردم فرمانروایی را می شناسی که در روزگار خود، خودش گندم را
آرد کند و از آن چه آرد کرد ، نان خشکی فراهم آورد و آن را با زانویش بشکند
و بخورد و یا کفش خودش را خود پینه بزند و چنان که گفتیم هرگز از مال دنیا
چیزی برای خود جمع نکند؟ چون همه همت او در آن بود که حق مستضعفان، ستم
دیدگان و فقیران را از بهره کشان و احتکارگران باز پس بگیرد و زندگی آنان
را پاس بدارد تا با کرامت روزگار بگذرانند و در پی آن نباشد که خود شکم
سیر، لباس پوشیده و خواب راحت داشته باشد؛ چرا که بین مردم « کسانی هستند
که امید به قرص نانی ندارند» و «شکم هایی تهی و دل هایی انده بار وجود
دارد».
او چه زیبا می گوید که:« آیا خود را به این قانع کنم که به من
امیر مومنان گفته شود ولی در سختی های زندگی با آنان شریک نباشم؟» و در
دنیا پست ترین چیز در نظر او بهتر از ولایت بر مردم است « اگر حق را برپا
ندارد و باطل را از بین نبرد»
آیا در قلمرو عدالت، بزرگ مردی را می شناسی که اگر همه ساکنان زمین علیه او باشند، او همچنان بر حق پای فشارد؟ و دشمنان او اگر کوه و دشت را انباشته کنند، باز هم بر باطل باشند؟ زیرا عدالت در وجود او مقوله اکتسابی نبود، گرچه بعدا در روش او به یک مذهب تبدیل شد، یک برنامه ریزی نبود که سیاست آن را تقریر کرده باشد، گرچه این نیز یکی از جنبه های مفهوم عدالت در نظر او بود، و یک راه نبود که او بخواهد برای دستیابی به صدارت، آگاهانه آن را بپیماید، گرچه او آن را پیمود و در نتیجه در دل خوبان جای گرفت. بلکه عدالت در ساختار وجودی او اصلی بود که با دیگر اصول وجودی اش متحد بود و سرشتی بود که نمی شد از آن در گذرد و علیه آن اقدام کند؛ گویی که این عدالت ماده ای بود که ساختار وجودی اش از آن برآمده بود و چون خونی در رگ ها و روحی در وجودش بود.
آیا بین مردم فرمانروایی را می شناسی که همه ابزار ثروت و پادشاهی نزد او به گونه ای مهیا شده باشد که برای دیگران مهیا نمی شود، اما او همواره از همه آن ابزار و عوامل دوری کند و آنها را رها سازد؟ همه آرایه های شرافت نسب در او جمع باشد، اما او بگوید: «هیچ شرافتی چون فروتنی نیست» و دوستداران او، او را دوست بدارند و او بگوید: «هر کس مرا دوست می دارد برای خود از فقر لباسی بدوزد» و عده ای در دوستی او غلو کنند و او بگوید: «در مورد من دوستدار غالی، هلاک است» و آنگاه خویشتن را مورد خطاب قرار داده و بگوید: «پروردگارا، آن چه نمی دانیم بر ما ببخش» عده ای او را در جایگاه خدایی نشاندند، ولی او آنان را به سخت ترین شکل مجازات کرد. و عده ای او را ناخوش داشتند و او با آنان چون برادری خیرخواه برخورد کرد. آنان به وی بد گفتند و یاران او در برابر آنان به بدگویی پرداختند. اما او به یاران خود گفت: «دوست ندارم که بدگو باشید» با او به دشمنی برخواستند، بر او بد کردند و حرمت چیزی را در حق او پاس نداشتند و علیه او دست به پیکار زدند. امام او می گفت: «برادرت را با احسان و نیکویی سرزنش کن و با انعام به او، او را بازگردان» و «هرگز برادر تو در قطع پیوند قوی تر از تو در برقراری پیوند نباشد و در بدی کردن به تو، از تو بر نیکی کردن به او تواناتر نباشد» به او سفارش همراهی هرچند کوتاه مدت با پاره ای از گناهکاران به خاطر حفظ حاکمیت کردند. اما او گفت: «دوست تو کسی است که تو را نهی کند و دشمن تو کسی است که تو را گول بزند» و افزود: «راستگویی اگر چه بر تو زیان رساند، بر دروغگویی گرچه به تو سود دهد پیش دار»
کسانی که خوبی های او شامل حالشان شده بود با او جنگیدند. اما او خطاب
به خویش می گفت: «تشکر نکردن کسی تو را از نیکی کردن باز ندارد».
نزد او از نعمت های دنیایی سخن به میان آوردند. او به گوینده آن نگاهی کرد و گفت: «پسندیده ترین نعمت، خوش اخلاقی است».
باردیگر
نزد او آمدند و به او پیروزی به روش حاکمان را پیشنهاد کردند، اما او گفت:
«آن کس که به وسیله گناه پیروز شده، پیروز نیست و چیره به وسیله شر، شکست
خورده است.»
او از بدی های دشمنانش آن قدر که دیگران نمی دانستند آگاه
بود، اما از آنها چشم می پوشید و خاطرش را از آنها تهی می کرد و با خود
زمزمه می کرد که : «شریف ترین رفتارهای شخص کریم، غفلت از چیزهایی است که
از آنها خبر دارد». دشمنان و دوستان نادانش روزگار را چنان علیه او تجهیز
کردند که در دل هر کسی می توانست موجب بد بینی به مردم شود، اما او همواره
می گفت:« سخنی که از زبان کسی بیرون می آید، تا جایی که راهی برای حمل آن
به نیکی پیدا می کنی، هرگز آن را به بدی حمل نکن»
در نگاه تاریخ و حقیقت، تفاوتی ندارد، که تو این مرد بزرگ را بشناسی یا
نشناسی، چون حقیقت و تارخ گواهی می دهند که وجدان شرف پدر شهیدان، علی بن
ابی طالب، فریاد عدالت، انسانیت و شخصیت جاودان شرق است.
ای دنیا! چه می شد که همه توان خود را گرد می آوردی و در هر روزگاری «علی» ای با آن قلب و زبان و امتازاتش عنایت می کردی! »
عید امامت بر همه کاربران محترم مبارک باد.