تأثیر دعای مادر می توان گفت یکی از
پشتوانه های زندگی خیلی از افراد موفق دعاهای مادر است. در این مطلب
داستانی در این خصوص آورده شده است. پزشک و جراح مشهور (د.ایشان) روزی برای
شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای
پزشکی اش برگزار میشد ، باعجله به فرودگاه رفت . بعد از پرواز ناگهان اعلان
کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه ، که باعث از
کارافتادن یکی از موتورهای هواپیما شده ، مجبوریم فرود اضطراری در
نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم . دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات
فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت : من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه
برای من برابر با جان خیلی انسانها هاست و شما میخواهید من ۱۶ساعت تو این
فرودگاه منتظر هواپیما بمانم ؟ یکی از کارکنان گفت : جناب دکتر ، اگر خیلی
عجله دارید میتونید یک ماشین کرایه کنید ، تا مقصد شما سه ساعت بیشتر
نمانده است ، دکتر ایشان با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه
افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد
بطوری که ادامه دادن برایش مقدور نبود . ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگه
راه راگم کرده خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی به راهش ادامه داد که
ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد . کنار اون کلبه توقف کرد و
در را زد ، صدای پیرزنی راشنید : بفرما داخل هرکه هستی ، در باز است …
دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش
استفاده کند . پیرزن خنده ای کرد و گفت : کدام تلفن فرزندم ؟ اینجا نه برقی
هست و نه تلفنی ، ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز
تاخستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری . دکتر از پیرزن
تشکرکرد و مشغول خوردن شد ، درحالی که پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود .
که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده
بود ، که هرازگاهی بین نمازهایش او را تکان میداد . پیرزن مدتی طولانی به
نماز و دعا مشغول بود، که دکتر به او گفت : بخدا من شرمنده این لطف و کرم و
اخلاق نیکوی شما شدم ، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود. پیرزن گفت : و اما
شما ، رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش شما را کرده است . ولی دعاهایم
همه قبول شده است بجز یک دعا دکتر ایشان گفت : چه دعایی ؟ پیرزن گفت : این
طفل معصومی که جلو چشم شماست نوه من است که نه پدر دارد و نه مادر ، به یک
بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند . به من
گفته اند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که او قادر به علاجش
هست ، ولی او خیلی از مادور هست و دسترسی به او مشکل است و من هم نمیتوانم
این بچه را پیش او ببرم . میترسم این طفل بیچاره و مسکین خوار و گرفتار شود
پس از الله خواسته ام که کارم را آسان کند . دکترایشان در حالی که گریه
میکرد گفت : به والله که دعای تو ، هواپیماها را ازکار انداخت و باعث زدن
صاعقه ها شد و آسمان را به باریدن وا داشت .